پـــالیز

شعر و ادبیات ، داستان و ...

پـــالیز

شعر و ادبیات ، داستان و ...

بهانــه

چیز تازه‌ای نیست،
اینکه به من که میرسی،
ترا یا خواب فرا می‌گیرد،
یا خستگی‌ها را بهانه‌ام میکنی.
منی که پر از شوق تو ثانیه‌هایم را شمارش می‌کنم،
و دقیقه‌ها و ساعت‌ها را از یاد می‌برم.

در پشت این همه ثانیه ریخته بر سرم،
چه آسان فراموشم می‌کنی،
و من چرا این همه دشوار به لکنت شب دل می‌سپارم،
تا پرستار بی‌خوابی‌هایم باشد.

چراغ را خاموش کن،
من از نور می‌ترسم.
چشمانم همه انتظارش را در شب پاس داشته است.
نظرات 1 + ارسال نظر
حامد دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:09 ب.ظ http://joojetighi.blogsky.com

سلام
زیبا بود موفق باشی....یا علی
به من یسر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد