پـــالیز

شعر و ادبیات ، داستان و ...

پـــالیز

شعر و ادبیات ، داستان و ...

بگو کجاست؟

ای مرغ آفتاب!
زندانی دیار شب جاودانیم
یک روز، از دریچه زندان من بتاب

می خواستم به دامن این دشت، چون درخت
بی وحشت از تبر
در دامن نسیم سحر غنچه واکنم
با دست های بر شده تا آسمان پاک
خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم
گنجشک ها ره شانه ی من نغمه سر دهند
سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند
این دشت خشک غمزده را با صفا کنم

ای مرغ آفتاب!
از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد
دست نسیم با تن من آشنا نشد
گنجشک ها دگر نگذاشتند از این دیار
وان برگ های رنگین، پژمرده در غبار
وین دشت خشک غمگین، افسرده بی بهار

ای مرغ آفتاب!
با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد،
آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد،
گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم
تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟
با خود مرا ببر به چمنزارهای دور
شاید به یک درخت رسم نغمه سر دهم.
من بی قرار و تشنه ی پروازم
تا خود کجا رسم به هر آوازم...

اما بگو کجاست؟
آن جا که زیر بال تو در عالم وجود
یک دم به کام دل
اشکی توان فشاند
شعری توان سرود؟

- فریدون مشیری -
نظرات 3 + ارسال نظر
بوالفضول الشعرا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:54 ق.ظ http://www.bolfozool.blogfa.com

سلام برای دقایقی مهمان وبلاگت بودم ولحظه های خوشی ذر آن سپری کردم...ممنونم.... شاد باشی...

بیتا دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:54 ب.ظ http://solitaire.blogsky.com/

نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک

دختری که هیچ کس و جز تو نداره شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:10 ب.ظ http://banooyemah.blogsky.com

سلام

مسافری هستم به مقصد بهشت َ در این سفر به دنبال هم راهی میگردم که همسفر م باشد . همسفری متفاوت از دیگران با تفکر بالا و اهل علم و دانش با کوله باری از معرفت که همراهی ام کند شاید در این سرزمین یافتم

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد