سلام خوبی؟؟؟ خیلی خوبه ...عالیه من از طریق اون یکی حضرت پیدا کردم به ما هم سر بزن البته با نظر خوشحال میشم منتظرم فعلا
سکوت را می شکنم با صدای قلم سکوت سنگین چند ماهه را اما باز هم ساکتم و زبانم قاصر است می نویسم تا آرامش یابم که اگر صد بار بگویم آرام نخواهم شد می نویسم برای دلم..برای کسی که بفهمد و وقتی می خواند صدای فریاد را از بین حرف حرف کلماتم بشنود... می نویسم برای کسی که با چشم دل ببیند ... وبرای کسی که با گوش جان بشنود .. .می نویسم برای اهل دل و قلم هر چند که خود قطره ای از دریای احساسم ...می نویس تا پاسخ اشک هایم را داده باشم ... قلم را بر کاغذ می لغزانم تا به نوای دلم جوابی بدهم و....؟؟؟!!!!امیدوارم که بهتون خوش بگذره
با سلام و تبریک برای وبلاگ خوبتان : خوشحال می شوم شما دوست عزیز را در جمع دوستان ( اعضای ) تشکلمان در برنامه های فرهنگی و هنرییش ببینیم با آرزوی موفقیت برایتان سیامک
پالیز جونم.......بلند شو محکم محکم دوباره باش که دوباره ببینتت دوباره پالیز و ببینه و یه دل پر از مهربونی نه اینکه پالیز و ببینه و یه دل پاره پاره......بلند میشی؟...........منتظرماااااااااااا
مرد او از سر کار برگشت
دست هایش پر از خستگی بود
لابه لای دو چشم سیاهش
نور کمرنگ دلبستگی بود
از تنش کهنگی را در آورد
روی دیوار بی چیزی آویخت
سوی جوراب زخمی که خم شد
یکی، دو تا سکه روی زمین ریخت
دختر کوچکش سکه ها را جمع کرد و به دست پدر داد
بعد آهسته پرسید :
بابا دفتر مشق مرا ندیدی ؟
با همین سوال البته می گفت :
کیف آیا برایم خریدی ؟
اخم های پدر توی هم رفت
پاسخش باز شرمندگی بود
مرگ در چشم این مرد عاجز
بهتر از این سرافکندگی بود
گفت : یادم بینداز فردا
کیف خوبی برایت بگیرم
در دلش می گفت : ای کاش تا صبح فردا بمیرم
دخترک باز مثل هر شب ناامید از پدر خفت، افسوس
این وسط مادری گریه می کرد
گریه می کرد و می گفت : افسوس
دوستان
ظلم واجحاف و تبعیض
جزء عادات دیرین خاک است
بین ما، ما که محکوم خاکیم
درد بالاترین اشتراک است .
salam eyval weblog e bahali dary be manam sar bezan khoshhal misham bye
سلام یه کم عکس هم بذاری تو وبلاگت بد نیست لینک به ما هم بده (هر چی که فکر کنی تو این وبلاگ هست)
سلاممممممممممممم
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرسی که بهم سر زدی
واقعا وبلاگت قشنگهههههههههههههههههههههه (خنده)
(ماچ)
سلام خوبی؟؟؟
خیلی خوبه ...عالیه من از طریق اون یکی حضرت پیدا کردم
به ما هم سر بزن البته با نظر
خوشحال میشم
منتظرم
فعلا
سکوت را می شکنم با صدای قلم سکوت سنگین چند ماهه را اما باز هم ساکتم و زبانم قاصر است می نویسم تا آرامش یابم که اگر صد بار بگویم آرام نخواهم شد
می نویسم برای دلم..برای کسی که بفهمد و وقتی می خواند صدای فریاد را از بین حرف حرف کلماتم بشنود...
می نویسم برای کسی که با چشم دل ببیند ...
وبرای کسی که با گوش جان بشنود ..
.می نویسم برای اهل دل و قلم هر چند که خود قطره ای از دریای احساسم ...می نویس تا پاسخ اشک هایم را داده باشم ...
قلم را بر کاغذ می لغزانم تا به نوای دلم جوابی بدهم و....؟؟؟!!!!امیدوارم که بهتون خوش بگذره
با سلام و تبریک برای وبلاگ خوبتان : خوشحال می شوم شما دوست عزیز را در جمع دوستان ( اعضای ) تشکلمان در برنامه های فرهنگی و هنرییش ببینیم با آرزوی موفقیت برایتان سیامک
اون- امین تو قلبت مثل آهنه
من- نه چطور؟
اون- آخه خیلی سنگ دلی!
من- خوب این که میشه دل سنگی
وبلاگ جالبی داری موفق باشی
راستی عید رو هم تبریک میگم
پالیز جونم.......بلند شو محکم محکم دوباره باش که دوباره ببینتت دوباره پالیز و ببینه و یه دل پر از مهربونی نه اینکه پالیز و ببینه و یه دل پاره پاره......بلند میشی؟...........منتظرماااااااااااا
سلام
شعر قشنگی بود
در ضمن جواب قشنگی به دیوووونه داده بودی
بهم سر بزن
چه سرنوشت شومی !
حرف هایی که قرار بود
به هم بزنیم
از یاد برده ایم
و گل ها
در دست هایمان خشکیده اند